Sunday, December 15, 2013

مثل سابق

مثل مردانی که از جنگ برگشته اند ، مثل سابق نیستم
همه چیز برایم صامت است ، آنقدر که بعضی ها فکر میکنند کر باشم
شب سخت میخوابی و صبح آسان بیدار میشوی
فیلم هایی در هارد اکسترنالم هست که به گواه خودشان بیست بار دیدمشان
بعضی اوقات به خودم زیر لب میگویم آخرهایش همینجاست که تو داری دست و پا میزنی
اما نمیشود که نمیشود
پدرم چند شب پیش میگفت چند سال است که نه از ته دل خندیدی و نه گریه کردی
به شوخی جدی میگفت
غم لا به لای حرف هایش مشهود بود
وقتی تفریح ت میشود اتوبوس های دور شهر را سوار شدن و نگاه کردن ممتد به خیابان هایی که در هر کدامشان چندین بار مردی !
بیخیال ، مثل مردانی که از جنگ برگشته اند ، مثل سابق نیستم ..

No comments:

Post a Comment