Wednesday, July 30, 2014

معاشرت

میدانی مردم انگار خیلی از سوال پرسیدن خوششان می آید ، انگار تمام معاشرت های ما خلاصه شده است در سوال پرسیدن و جواب دادن ، انگار جز سوال و جواب کردن چیز دیگری از معاشرت بارمان نیست !
روزمره هایمان و معاشرت هایمان بوی تعفن همین سوال و جواب های تمام نشدنی را میدهد ، مدت هاست من با همه ی این ها کنار آمده ام ، تقریبا برای همه ی سوالات ، درون ذهنم یک جواب چند کلمه ای کوتاه دارم که از سر اجبار در جواب بگویمشان و قال قضیه سریع تر کنده شود !
جواب های حاضر و آماده ی مفتی که مثل غذا های فست فود ، شکم پر کن است ، نه مجال کش دادن صحبت را میدهد و نه فرصت ادامه دادن سوال های بعدی را ..
برای کسی که مرا ماه ها یا سال هاست ندیده چه فرقی میکند که درسم را چه کار کرده ام ؟
یا اصلا دارم چه غلطی با زندگی و کارم میکنم ؟
برایش چه فرقی میکند که من میخواهم ازدواج کنم یا نه ؟
بنظرم ما آدم ها معاشرت مان به شدت عذاب آور و خسته کننده شده است ، همدیگر را سوال جواب میکنیم که بفهمیم کداممان از آن یکی عقب تر است ، کجای زندگی فلانی دارد میلنگد و برای من ردیفه ردیف است !
برای همین است
برای همین است که سال هاست که جواب های تلگرافی ام را حاضر و آماده دارم ،
برای همین است که از هر سه سوال ، یکی را جواب میدهم
برای همین است که آدم ها را الک میکنم و آن دانه درشت ها را نگه میدارم
برای همین است که قدر آدم هایی که سوال نمیکنند را میدانم
برای همین است که روز به روز تنها تر میشویم ..