Friday, May 4, 2012

صبح

اگر برا پدر مادرم مشکل نداشت ، میرفتم شهرداری منطقه ،
بشون میگفتم آقا یکی از این کامیون گنده ها که تانکر پر از آب داره رو بدین به من ،
حاضرم با نصف حقوق براتون کار کنم ، 
بعد صبح به این خشگلی رو بلند میشدم ،
یه لباس سبز کاهویی می پوشیدم ، موهامو آب و شونه میکردم ، میرفتم سر کار ،
رانندهه ماشین رو از کنار بلوار وسط خیابون راه میبرد ، 
منم رو سپر جلوی کامیون میشستم ،
به ماشین های اون ور خیابون لبخند میزدم ، 
این شیلنگ گندهه رو هی چپ راست میکردم ،
آب شر شر با شدت میومد ، همه سبزه ها ، پامچال ها حسابی خیس میشدن
شاید این بهترین راه باشه برای شروع کردن یه صبح بهاری

No comments:

Post a Comment