Saturday, October 18, 2014

آخرین عکس

دلم میخواهد یکبار به مراسم اهدای جوائر نوبل بروم ،
تا رسیدم به لابی سالن همایش داد بزنم بگویم کدامتان مخترع هستید
اولین نفری که دستش را برد بالا یقه کنم ، بچسبم  و ولش نکنم ، بچسبانمش به دیواری ، ستونی ، چیزی
و همانطور که بقیه مخترعین و مدعویین در آن مجلس سعی در جدا کردنمان دارند از جیب کت ام عکسی که چهار تا شده است را بیرون بیاورم ، در همان گیر و واگیر تایش را باز کنم ، بگیرمش جلوی صورت آن بنده خدایی که یقه اش کردم !
بگذارم قشنگ عکس را نگاه کند ، و بعد همانطور که با تعجب مرا نگاه میکند و پیش خودش فکر میکند من دیوانه ام یقه اش را ول کنم ، دستانم را به نشانه تسلیم بالا بگیرم و بگویم اوکی اوکی ، ولش کردم ، چیزی نیست .. آرام باشید
و بعد با نهایت سعی ام ، با تمام قدرتی که در من وجود دارد جلوی بغض ام را نگه دارم و زیر لب بگویمش :

این آخرین عکسی است که با عزیز جان گرفتیم
آن سال ها دوربین گوشی هایمان هنوز اینقدر پیشرفته نبود که واضح تر از این عکس بیاندازد
آن سال ها هنوز سلفی اینقدر مُد نشده بود ، اصلا آن موقع گوشی ها دوربین جلو نداشتند که
ما گوشی را میدادیم دست یک بنده خدایی که ما را درون یک کادر جا دهد
ته ته های زمستان است ، ببین ، من کاپشن پوشیده ام ، از پف چشمانم معلوم است که دم صبح است
این کوچه را میبینی که اینقدر خلوت است ؟  الان دیگر خاطر خودت را هم بخواهی نمیتوانی اینقدر خلوت پیدایش کنی

جناب آقای مخترع تو را جان مادرت خدایی خودت ببین ، قضاوت کن ، حیف نیست این فقط یک عکس باشد ؟
حیف نیست جان نداشته باشد ؟ حیف نیست نشود با این عکس چند کلمه حرف زد ؟
حیف نیست وقتی در تاریک ترین زمان شب وقتی به عکس میگویم شب بخیر جواب شب بخیرم را ندهد ؟
حیف این عکس نیست که زنده نشود ؟ حیف آن لبخند نیست که صدا نداشته باشد ؟
آقای مخترع من خودم دیده ام در دوره ی "هری پاتر" عکس ها جان دارند ، حرف میزنند ، تنها نمیگذارند آدم را
خنده میکنند ،  برایت چشمک هم میزنند
خون "هری" از مال ما رنگین تر است ؟ یا اینکه ساز را بهتر میزند ؟ 

بعد همانطور که نگاهم درگیر عکس میشود به آقای مخترع بگویم ،
این رسم اش نیست ، این انصاف نیست
روزی هزار و یک کوفتُ زهر و مار اختراع میکنید اما هنوز نمیتوانید یک عکس را زنده کنید !
هنوز هم نمیتوانید آدمی را ده دقیقه بفرستید در همان عکس و آدمی ده دقیقه در همان عکس  زندگی کند
بگویم ، دنیا پر شده است از آدم هایی که خودشان را درون یک عکس چهار تا شده جا گذاشته اند
و بعد شما در فکر زندگی کردن روی سیاره های دیگر هستید ؟
کجای این انصاف است آخر مرد حسابی ؟

و بعد همانطور که به عکس خیره نگاه میکنم 
همانطور که صدای پچ پچ حضار می آید و با دست مرا نشان میدهند
همانطور که دیوانه خطابم میکنند
راه خروجی را در پیش بگیرم
همین

#پویان_اوحدی
#BuriedP

No comments:

Post a Comment