Tuesday, May 12, 2015

رفتن از نوع دوم

رفتن آدمی دو جور است ،
یک جورش این است که فقط از پیش تو نمیرود ، از پیش همه میرود ، میرود جایی که پدربزگم همیشه میگفت بهتر از اینجاست ، جایی که آرامش و ابدیت در یک مسیر موازی با سرعت صد و هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکنند
جایی که مطمئنم اگر وجود داشته باشد پدربزرگ را هم با همان لبخند های جاودانه اش در خود دارد
رفتن یک جوری مثل زانو درد عذاب آور دوران بچگی می ماند بعد از یک روز تمام فوتبال بازی کردن سرکوچه
دردی که نمیدانی کجایت را دارد ویران میکند اما آنقدر درد دارد که توان ایستادن را از تو میگیرد
تحمل ات را محک میزند ، 
درمان ندارد ، زخمی است که جایش همیشه میماند ، شاید بعدها دردش کم شود یا از بین برود ، اما جایش همیشه باقی میماند
این جور رفتن ها سخت است اما زمان تو را آرام میکند ، میدانی به جایی سفر کرده است که حداقل خدا مراقبش است ، میدانی یکی آن بالا هست که هوایش را دو دستی داشته باشد ، 
دل ت نمیماند ، 
نگران نمیشوی ، 
خُب خدا آنجاست دیگر ، پیشش هست ، میدانی که در آرامش ابدی است ،
میدانی که کسی دست ش نمیرسد تا اذیت اش کند .
اما نوع دوم رفتن ، دردناک تر است ،
رفتنی که هیچوقت دوست نداری باورش کنی
رفتنی که رفتن است اما فقط از پیش تو ، نه از پیش همه ..
میرود جایی که فقط تو دیگر آنجا نیستی ، جایی که نگرانش میشوی
جایی که همه ی دست ها به او میرسند ، همه ی دست ها به غیر از دست تو
جایی که دلت میماند ، نگران میشود ، جایی که دلت هر روزش را شور میزند و دق میکند
میرود جایی که تو نمیدانی کجاست اما دلت همیشه آنجاست
میرود و تا ابد هر کجای دنیا ، هر لحظه کسی اسم ش را صدا کند ناخداگاه برمیگردی به همان سمت
برمیگردی چون هنوزم امید داری به دیدنش
امید داری که هنوز هم یک روز اتفاقی دم همان آبمیوه گیری سر چهارراه با خود خودش کله به کله بخوری
امید داری که شاید یک روزی راه گم کند و توئه سال به سال گمشده را پیدا کند
این نوع رفتن بدترین نوع کابوس در بیداری است
او میرود در حالی که در ذهن تو میماند
 او میرود و تو روزی هزار بار آدم ها را شبیه او میبینی
او میرود در حالی که روز به روز در تو واقعی تر از قبل ترها میشود
و آیا میدانی جدا کردن باغبان از باغی که سال های سال مراقبش بوده یعنی چه ؟
رفتن ..
رفتن از نوع دوم
چیزی است مترادف همان آخر دنیا ..

#پویان_اوحدی #BuriedP

No comments:

Post a Comment